خانم محجبه و مهمات
شهید برونسی تعریف می کرد که : داشتیم مهمات بار می زدیم برای منطقه ، وسط کار یکدفعه چشمم به یک خانم افتاد ، با چادر مشکی . پابه پای ما کار می کرد و مهمات می گذاشت توی جعبه . تعجب کردم ، تعجبم وقتی بیشتر شد که دیدم بچه های دیگر اصلا حواسشان به او نیست ،انگار نمی دیدنش. رفتم جلو ، سینه ام را صاف کردم ، خیلی با احتیاط گفتم :"خانم ، جایی که ما مردها هستیم ، شما نباید زحمت بکشید" ،رویش طرف من نبود . به تمام قد ایستاد ، فرمود: " مگر شما در راه برادر من زحمت نمی کشید ؟ " یاد امام حسین مرا از خود بیخود کرد ، گریه ام گرفت . خانم فرمود :" هر کسی که یاور ما باشد ، ما هم یاری اش می کنیم."
مجموعه خاطرات شهید عبد الحسین برونسی